مأموریت پاییز تمام شد و اینک زمستان...

دیگر این ابر بهاری جان باریدن ندارد
این گُلِ #خشکیده دیگر ارزش چیدن ندارد

این همه دیوانگی را با که گویم با که گویم
آبروی رفته‌ام را در کجا باید بجویم

پیش چشمم چون به نرمی می‌خرامی می‌خرامی
در درونم می‌نشیند شوکران تلخ کامی

نام تو چون قصه هر شب می‌نشیند بر لبِ من
غصه‌ات پایان ندارد در هزار و یک شبِ من

روی بالینم به گریه نیمه شب سر می‌گذارم
از تو این دیوانگی را هدیه دارم هدیه دارم

ای نهال سبز تازه فصلِ بی بارم تو کردی
بی نصیب و بیقرار و زار و بیمارم تو کردی

ای دریغا ای دریغا از جوانی از جوانی
سوخت و دودِ هوا شد پیش رویم زندگانی

با خودت این نیمه جان را این دلِ بی آشیان را
تا کجاها تا کجاها می‌کشانی می‌کشانی

ای نهال سبز تازه فصلِ بی بارم تو کردی
بی نصیب و بی‌قرار و زار و بیمارم تو کردی

طاقت ماندن ندارم آه ای دنیا خداحافظ
می‌روم تنهای تنها ای گل زیبا خداحافظ

فرارسیدن #دی ماه هیچی
دیدگاه ها (۱)

یلدا مبارک

گل و تگرگ

هی عصای اتوکا علیها...

به من نگاه کن شکوه آفرینش را می‌بینی؟ مثلا این چشم‌ها را کمی...

🌱🍒این شعرا را برایت به یادگار می گذارم        دلی نوجوان را ...

⁨⁨⁨⁨حتما بخوانید👇🏼😭💔رخت عزایت را به تن کردم عزیزماصلا خودم ر...

ترک گناه به خاطر امام زماننیمه های شب یک انسانی بلند می‌شود ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط